بهترین وبلاگ ها

  • فرهنگی
  • نورفشان
  • ندا فلاحت پور
  • مصباح
  • باران واژه ها

انقطاع

شیر آن است که خود را بشکند

06 شهریور 1397 توسط مرغ باغ ملکوت

سهل دان شیری که صف‌ها بشکند
شیر آن است که خود را بشکند

یکی را در پیش رسول (ص) می گفتند که وی بسیار نیرومند است.
گفت: چرا؟
گفتند: با هر که کشتی گیرد، وی را بیفکند و بر همه کس غالب آید.
رسول (ص) گفت: قوی و مردانه آن کس است که
بر خشم خود غالب آید، نه آن که کسی را بر زمین بیفکند.

153543819691_-_sh_1_-_copy.jpg

 نظر دهید »

شایعه سازی

03 شهریور 1397 توسط مرغ باغ ملکوت

شایعه سازی


ای مردم!آن کس که از برادرش، اطمینان و استقامت در دین و درستی

راه رسم را سراغ دارد، باید به گفته مردم درباره او گوش ندهد،

آگاه باشید!گاهی تیرانداز،تیر افکندو تیرها به خطامیرود؛سخن نیز

چنین است.درباره کسی چیزی می گویند که واقعیت ندارد و گفتار باطل

تباه شدنی است، وخدا شنوا وگواه است.بدانید که میان حق و باطل جز چهار

انگشت فاصله نیست.(پرسیدند، معنای آن چیست؟امام علیه السلام انگشتان

خود را میان چشم و گوش گذاشت، و فرمود:)باطل آن است

که بگویی «شنیدم» و حق آن است که بگویی «دیدم».



خطبه 141 نهج البلاغه

 نظر دهید »

اونی که پناه میدهد

02 شهریور 1397 توسط مرغ باغ ملکوت

این روایت نوف بکالی را برای شما می‌خوانم. «رَاَیْتُ أمیرَ المُؤمِنینَ صلوات‌الله علیه مُوَلِّیا مُبادِرا» دیدم امیرالمؤمنین دارد می‌رود که تنها بشود و از همه جدا بشود و دوست دارد تنها بشود، نصف شب است اینها. «فَقُلْتُ: اَیْنَ تُریدُ یا مَولاىَ؟» گفتم کجا می‌خواهی بروی مولای من؟ «فَقالَ: دَعنى یا نَوفُ»؛ ولم کن نوف. ولم کن. «اِنَّ آمالى تُقَدِّمُنى فِى المَحبوبِ»؛ آرزوهای من دارد من را می‌کشاند به سمت عشقم. ولم کن.

گفتم «یا امیرالمؤمنین! إنّی خائِفٌ عَلَی نَفسی»؛ یا امیرالمؤمنین من ترسم از خودم. ببین نوف آدم است. عشق آقا را می‌بیند، یاد خودش می‌افتد می‌گوید می‌ترسم من نرسم به اینجا. «مِنَ الشَّرَةِ وَ التَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنیا»؛ می‌ترسم طمع‌های دنیا من را بگیرد من نتوانم بیایم، نتوانم به این عشق برسم. گوش می‌دهی دیگر؟ «فَقالَ لی: وأینَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفینَ وکَهفِ العارِفینَ؟!»؛ خب تو چرا نمی‌روی آن کسی که خوب پناه می‌دهد، می‌ترسی نرسی؟ آنی که پناه می‌دهد، برو از آن بگیر. نوف می‌گوید پرسیدم کیه آن؟ از کی بخواهم؟ فرمود: «اللّهُ‏ُ العَلِیُّ العَظیمُ»؛ از خود خدا بخواه. می‌ترسی نرسی؟ از خود خدا بخواه.

اینها را امیرالمؤمنین امشب دارد به شما می‌گوید ها! می‌ترسی نرسی؟ از خودش بخواه. «وتُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ»؛ به سمت خدا برو با همّت. خدایا من واقعاً می‌خواهم! همّتت را ببر! این اثر دارد. می‌آید! می‌آید به سمت تو. «وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ فی قَلبِکَ»؛ مزخرفاتی که می‌آید سراغ قلبت بزن کنار. «تَصِلُ أمَلَکَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ»؛ جدّی جدّی امید داشته باش از فضلش به تو بدهد! به بی‌لیاقتی خودت نگاه نکن. «وَ تُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ»؛ با تمام همّت این را ازش بخواه! یالّا خدا من نمی‌گذارم رد شوی این زمان را. من یالّا همین الآن! «وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ فی قَلبِکَ»؛ چیز بی‌ارزشی آمد در قلبت از این علاقه‌های دنیا بیاندازش بیرون. بروید گم شوید شما! ولم کنید من را بگذارید با خدای خودم تنها باشم ببینم می‌توانم امشب بگیرم ازش یا نه. می‌فرماید تو این کار را بکن!

بعد این جملۀ حضرت. «فَإِن أجَّلَکَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها»؛ اگر خدا تأخیر انداخت در جواب دادن من ضامنم. نه اگر جواب نداد. اگر خدا خواست دیر جواب بدهد منِ علی ضامن. بیا بگو آقا تو که گفتی زود جواب می‌دهد!

روز قیامت می‌دانی بهتان چی می‌گویند؟ می‌گویند آن شب رفته بودی تو جلسه، تو فکر می‌کردی اینها را باید بشنوی که بعداً بروی خوب بشوی؟ دیوانه ما آنها را گفتیم بشنوی همان موقع خوب بشوی. می‌فرماید مگر نشنیدی خدا چی می‌فرماید؟ می‌فرماید به عزّت و جلال خودم امید بنده‌ام به کس دیگر غیر از خودم باشد قطع می‌کنم، تا بیاید امیدش را به من ببندد. فقط از من بخواهد. بعد می‌فرماید: «أیُؤَمِّلُ وَیلَهُ لِشَدائِدِهِ غَیری وکَشفُ الشَّدائِدِ بِیَدى؟!» مگر تو گرفتاری‌ات این نیست که دوست داری عارف بشوی، دوست داری آن حقیقت حیات را درک کنی؟ چرا از من نمی‌خواهی؟ مگر مشکلاتت را کسی جز من حل می‌کند؟ چرا این را نمی‌خواهی؟ «وَیَرجو سِوایَ وَأنَا الحَیُّ الباقی!»؛ حیّ باقی من هستم! حیات می‌خواهی از من بخواه. «ویَترُکُ بابی وهُوَ مَفتوحٌ»؛ درِ خانۀ من را نمی‌زنی؟ در حالی که درِ خانۀ من باز است، اصلاً نمی‌خواهد در بزنی! بیا تو!

آقا از دست نوف انگار ناراحت است، چرا نمی‌روی این را از خدا بگیری؟ نمی‌بینی خدا دارد به تو چی می‌گوید؟ چی می‌گوید خدا؟ «أبَخیلٌ أنَا؟» من بخیل هستم؟ که نخواهم به تو بدهم؟

أوَلَیسَ الدُّنیا وَالآخِرَةُ لى؟»؛ آیا دنیا و آخرت برای من نیست؟ چرا از من نمی‌خواهی؟! «أوَلَیسَ الکَرَمُ وَالجودُ صِفَتی؟»؛ کرم و جود مگر صفت من نیست؟ خب بخواه دیگر! «أوَلَیسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِیَدی؟»؛ فضل و رحمت مگر به دست من نیست؟ خب چرا نمی‌خواهی از من؟! «یا بُؤسا لِلقانِطینَ مِن رَحمَتی»؛ چقدر زشت هستند آنهایی که ناامید هستند از من نمی‌خواهند.

سخنرانی استاد پناهیان

 نظر دهید »

دنیا سر منزلی بی آب و علف

29 مرداد 1397 توسط مرغ باغ ملکوت

دنیا سر منزلی بی آب و علف

همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود،

چونان مسافرانی است که درسر منزلی بی آب وعلف ودشوار اقامت دارند

وقصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است.

پس، مشکلات راه را تحمل می کنند و جدایی دوستان را می پذیرند

و سختی سفر، وناگواری غذا را با جان و دل قبول می کنند،

تا به جایگاه وسیع و منزلگاه امن، با آزامش قدم بگذارند

و از تمام سختی های طول سفر احساس ناراحتی ندارند،

و هزینه های مصرف شده را غرامت نمی شمارند

و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست

جز آن که به منزل امن، ومحل آرامش برسند.
نامه 31 نهج البلاغه ص438

 نظر دهید »

کالای ایرانی

22 اردیبهشت 1397 توسط مرغ باغ ملکوت
کالای ایرانی
 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8

جستجو

پیوندهای وبلاگ

  • نگاه خدا...
  • دلم میخواهد اشک هایت را ببوسم...
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • پهلو شکسته
  • مغـــز نوشتــــ