حی علی الصلاه
تو باید سرنوشت خویش را دست گیری وبا اراده خویش
آسمان زندگی ات را نورانی گردانی واین امر ممکن نیست
مگر اینکه عاشقانه و خالصانه نماز را اقامه کنی.
شهید ابراهیم طالشی ☀ ☀ ☀
حج خانه خدا
ای مردم! حج و سعی صفا و مروه و عمره از شعائر الهی است،
«پس هرکس حج بجا آورد یا عمره گزارد،
او را باکی نیست که سعی صفا و مروه را انجام دهد».
ای مردم، حج خانه خدا را بجا آورید،
زیرا هیچ خاندانی به این خانه در نیامد
مگر اینکه بی نیاز (وتوانگر)شد،
وهیچ دودمانی از این خانه رخ برنتابید،
جز آنکه به فقر و تنگدستی گرفتار گردید.
ای مردم! هیچ مومنی در موقف نایستاد،
مگر این که خداوند تمامی گناهان گذشته اش را تا آن زمان آمرزید.
پس چون حجش پایان گرفت کردار و عملش را از سر بگیرد.
ای مردم! حاجیان (توسط خداوند)یاری می شوند
و خرج هایی که کرده اند بازگردانیده می شود
وخداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی سازد.
ای مردم! حج را بجا آورید همراه
با کمال دین وفهم وبصیرت
واز این اماکن بدون توبه دست کشیدن(از گناه)بازنگردید.
خطبه حضرت رسول صل الله علیه وآله وسلم
در غدیر خم
بدعت
هیچ بدعتی در دین ایجاد نمی شود، مگر آن که سنتی ترک گردد؛ پس، از بدعت ها بپرهیزید، وبا راه راست وجاده آشکار حق باشید،نیکوترین کارها سنتی است که سالیانی بر آن گذشته و درستی آن ثابت شده باشد، وبدترین کارها آنچه که تازه پیدا شده و آینده آن روشن نیست.
خطبه 145نهج البلاغه
شروع کن یک قدم با تو تمام گام های مانده اش با من!!!
پروردگارت باتومی گوید:
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایم خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
که عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب
توغیرازما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته … ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من !!!