بهترین وبلاگ ها

  • فرهنگی
  • نورفشان
  • ندا فلاحت پور
  • مصباح
  • باران واژه ها

انقطاع

دارد عبای قهوه ای

30 آبان 1399 توسط مرغ باغ ملکوت

دارد عبای قهوه ای

داردعبای قهوه ای بر روی دوشش 

محجوب و ساکت گوشه ی سالن نشسته

دارد کتابی را قرائت می کند باز 

این دلبر روحانی من، چشم بسته

 

شرم و حیای چشم هایش… سر به زیریش

او یک فرشته، پیش من، روی زمین است

روی سرش عمامه مشکی ست، یعنی

ذریه ی نسل امیر المؤمنین است

 

احساس من از شوق عشقی آسمانی ست

جای برادر چهره ای معصوم دارد

هر چند می خندد ولی طبق روایات

ته چهره ی او حالتی مغموم دارد

 

من در خیالم پیش او خوشبخت هستم

یک زندگیِ ساده ی پاک و صمیمی

در یک محله پشت حوزه خانه داریم

یک خانه با معماری خوب و قدیمی

 

دنیای پاک زندگی در حجره ها را

من چند وقتی می شود که دوست دارم

لیست خرید خانه را هم در خیالم

لای کتاب المکاسب می گذارم

 

هر کس برای عشق خود دارد دلیلی

در گیر حوزه قصه ی من گشته این بار

یعنی خدا را پیش او حس می کنم خوب

یا رب خودت در هر کجا او را نگه دار

 

مادر صدایم میزند: برخیز دختر

اصلا حواست نیست انگاری؛ کجایی؟

می پرسم: آن آقا …همان گوشه…کجا رفت؟!

لعنت به من با این خیالات کذایی…

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: مرغ باغ ملکوت [عضو] 
  • انقطاع

سلام

نه جانم شعر از خودم نیستش

1399/09/06 @ 11:57
پاسخ از: ... [عضو]
...
5 stars

خیلی خوب بود. به این میگن عشق مقدس
قسمت همه ی دختر و پسرهای خدایی

1399/09/06 @ 18:35
نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

وای چه خوشگل.
شعر از خودتونه؟

1399/09/06 @ 05:46


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

جستجو

پیوندهای وبلاگ

  • نگاه خدا...
  • دلم میخواهد اشک هایت را ببوسم...
  • عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من
  • پهلو شکسته
  • مغـــز نوشتــــ